این داستان هویت نامشخص….
در حال انجام کارهایم در ازمایشگاه بودم که تلفن به صدا در امد مردی عصبانی و میانسال با صدای خسته بی مقدمه گفت: الوووو تشخیص هویت دارید ، میتوانید رابطه منو پسرم متوجه بشین؟؟؟؟؟ بله جناب داریم از لحن صحبتش متوجه شدم این داستان سر درازی دارد و بنظر می رسید این مورد با بقیه فرق دارد.
نزدیکای غروب بود که زنگ آزمایشگاه به صدا در آمد بازکردم پدری آشفته و پسری تقریبا 12 ساله وارد شدند بنظرم همان مرد عصابانی پشت تلفن بود.
بی درنگ درخواست ازمایش هویت کرد من هم با خونسردی شروع به تشکیل پرونده کردم مرد انگار دلش پر بود و فکر می کرد محفلی برا خالی کردن خود پیدا کرده است.
شروع به صحبت کرد حرف هایش پیوسته نبود ، مشخص بود فشار زیادی را تحمل میکند ولی به نظر من اینگونه رفتارها و شک ها بخاطر فیلم های بی بن و ریشه است.
از حرفهایش اینطور برداشت کردم که به وفاداری همسرش مشکوک است . چقدر داغون شده بود کلافه و گه گاهی نگاهش به سمت پسرک کشیده می شد و آهی می کشید
دکتر ازمایشگاه با دلسوزی به درد ودلهای مرد گوش می کرد وبا راهنمایی هایش از درد مرد می کاست و پسرک با نگرانی پدر را نگاه می کرد و حتما با خود فکر می کند چرا پدرش اینگونه رفتار می کند و چرا مادرش…..
حواسم به شماره پرونده این مورد بود . دوست داشتم سریع مطلع شوم که ایا پسرک فرزند او است !!!! ایا اینهمه عصبانیت و شکاکی به ثمر رسید یا نه !!
یک ماه بعد جواب ازمایش نشان داد که پسرک، فرزند خودش است و به اوخبر دادن برای دریافت جواب به آزمایشگاه سلاله بیاد ، خبر را شنید منتظر واکنشش بودم اما تغییری نکرد برایم عجیب بود به فکر رفت بود ؛ من اگر جای او بودم به این فکر میکردم چطور می خواهم به صورت همسرم نگاه کنم و چطور بهای این تهمت و شکاکی پرداخت کنم ، وقتی پسرم بزرگ شد درباره ی من چه فکری میکند و هزاران فکر دیگر که قبل از این کار باید به آنها و عواقب این کار فکر می کردم.
به سمت در رفت به سمت زندگی ؛ البته اگر زندگی مانده باشد و اگر این پسر از نظر روحی مشکلی پیدا نکرده باشد این جور اتفاق ها در همان لحظه بروز نمیکند بعدها که پسر به سن بلوغ رسید تاثیر مخرب خود را می گذارد .1